محمد جواد گودینی، نویسنده و پژوهشگر دینی، در یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده به بررسی چگونگی انتقال خلافت از آل ابیسفیان به خاندان مروان پرداخته است.
انتقال خلافت از خاندان ابیسفیان به مروان بن حَکَم و فرزندانش، از فرازهای حساس و قابل توجه تاریخ سیاسی اسلام در سده نخست به شمار میرود و در پی این رویداد تاریخی، نام دودمان ابیسفیان از تاریخ تا حدی زیادی حذف شد و ردپای آنان در حوادث آتی دنیای اسلام از میان رفت و جز مواردی اندک، نامی از ایشان مطرح نیست. این رویداد درس آموز، در پی استعفای معاویه بن یزید از خلافت و فعالیت هواداران مروان بن حکم برای جانشینی وی به خلافت به انجام رسید که در ادامه این نوشتار مورد بحث و بررسی اجمالی قرار میگیرد:
معاویه بن یزید بن معاویه (معاویه دوم)، سومین خلیفه از دودمان بنی امیه و آخرین خلیفه از خاندان ابوسفیان بن حَرب بوده که پس از مرگ پدرش یزید بر اریکه قدرت تکیه زد. وی به سال 44 هجری چشم به جهان گشود. پدرش یزید بن معاویه و مادرش أم خالد دختر ابو هاشم بن عتبة بن ربیعة نام داشته است. (تحولات سیاسی عصر امامت حضرت سجاد(ع)، ص71- 66)
در زمانی که پدرش یزید به سال 64 هجری پس از سه سال و اندی خلافت از دنیا رفت، مردی 20 ساله بود. او را (بر خلاف پدرش یزید)، جوانی نیک سرشت، دیندار و زاهد نسبت به دنیا توصیف کردهاند. در زهد او همین بس که حاضر شد خلافت را (با همه جاذبههای فریبندهاش) رها کرده و بار مسئولیت آن را که پدر و جدش بهای سنگینی برای بهدست آوردن آن پرداخت کردند، پذیرا نشد. (تاریخ الرسل و الملوک، ج7 ص16).
معاویه دوم که تنها مدت کوتاهی عهدهدار خلافت شد، نمیتوانست جنایات پدرش در حق اهل بیت(ع) را بپذیرد و با آن کنار آید. وی اندکی پس از خلافتش در سخنانی که در مسجد دمشق ایراد کرد، رفتار جاه طلبانه پدر بزرگش معاویه و جنایات پدرش یزید را به باد انتقاد گرفته و آن را مورد نکوهش قرار میدهد:
«ای مردم، پدر بزرگم معاویه بر سر خلافت با کسی که به دلیل نزدیکی به پیامبر(ص) سزاوار خلافت بود یعنی علی بن أبی طالب به منازعه برخاست و شما را به آنچه میدانید، کشاند تا زمانی که مرگ او را دریافت ... سپس خلافت به پدرم رسید؛ او نیز صلاحیت لازم برای خلافت را نداشت و بر مرکب هوایِ نفس خویش سوار شد و آرزوی طول و دراز او را [به انحراف کشاند و به ارتکاب چنین جنایات هولناکی کشاند]»
هنگامی که سخنانش به این اینجا رسید، بُغض گلویش را فشرد و اشک از دیدگانش سرازیر شد. آنگاه در برابر حاضران چنین گفت:
«از بزرگترین امور بر ما این است که میدانیم او [یزید بن معاویه] با بد عاقبتی (و فرجامی شوم و دردناک) دنیا را ترک گفت؛ او کسی است که خاندان رسول خدا را به قتل رساند و احترام حَرَم [مدینه منوره] را شکست و کعبه را تخریب کرد. من نمیتوانم این بار را بپذیرم و پیامدهای آن را قبول نمیکنم. این شما و این هم خلافت [هر کس را که می خواهید به عنوان خلیفه انتخاب کنید؛ من دیگر خلیفه شما نیستم] ...» (الفتوح، ج2 ص288).
بدین ترتیب، معاویه فرزند یزید که بزرگترین منتقد شیوه حکومتداری و ستمکاری پدرش و جدش به شمار میرفت، پس از دوران اندکی از خلافتش، از این سمت کنارهگیری کرد و گوشه انزوا طلبید. پس از این کار، مادر معاویه دوم که با این اقدام پسرش به شدت مخالف بود، با او به درشتی سخن گفت و خاندان بنی امیه که خلافت را در آستانه خارج شدن از دست خود میدیدند، استادِ او را مسئول این تغییر رویکرد وی دانسته و وی را مورد نکوهش قرار دادند.
آموزگار معاویه دوم در دفاع از خود چنین گفت: به خدا سوگند من چنین نکردم؛ اما او بر دوستیِ علی بن ابی طالب(ع) سرشته شده است. خاندان اموی که از این رخدادها بسیار ناراحت شده بودند و معلم وی را عامل کنارهگیری او از خلافت می دانستند، او را زنده به گور کردند! (أخبار الدول و آثار الأول، ج2 ص15).
معاویه بن یزید بن معاویه حدود چهل روز پس از کنارهگیری از خلافت، از دنیا رفت. پس از مرگ او، برادرش عبدالرحمن بن یزید بن معاویه، بر پیکرش نماز خواند. به روایت دیگر، ولید بن عتبه بن ابیسفیان بر پیکرش نماز گذارد. با مرگ معاویه بن یزید، آشفتگی خلافت اموی را فراگرفت و اوضاع پیچیده و سخت شد.
در این شرایط، «ضَحّاک بن قِیس فَهری» از نزدیکان معاویه و یزید که در آن زمان، امیر دمشق بوده است، مردم را به خلافت آل زبیر دعوت می کرد (به نقل دیگر، خود مدعی خلافت شد و مردم را به بیعت خویش فراخواند). اما مروان بن حَکَم که از مردان باتجربه خاندان اموی به شمار میرفت، بر ضحاک شورید و خلافت اموی را که در آستانه سقوط قرار داشت، قبضه کرد و ضحاک را در منطقه «مرج راهط» به قتل رساند.
از این زمان، خلافت بنی امیه که با کنار رفتن معاویه دوم در آستانه سقوط قرار گرفته بود، جانی دوباره یافت و خلافت اموی از خانواده ابیسفیان به مروان و فرزندانش منتقل شد و دیگر خلفای اموی از نسل مروان بوده و نزدیک 70 سال خلافت را در اختیار داشتند و بخش دوم خلافت دولت اموی (دولت بنی مروان) در جهان اسلام رقم خورد.
مروان زمانی خلافت را در اختیار گرفت که بخش فراوانی از جهان اسلام در بیعت آل زبیر بوده و مردم سرزمینهای مصر، حجاز و بخش فراوانی از عراق و حتی قسمتهایی از شام، وفاداری خود را به عبدالله بن زبیر اعلام کردند.
وی نیز تسلیم شرایط نشد و نیروهای اموی را برای نبرد با دوستداران آل زبیر بسیج کرد؛ هواداران بنی امیه به فرماندهی مروان بن حکم، با ضحاک بن قیس در منطقه «مرج راهط» درگیر شده و عده بسیاری در این درگیری به قتل رسیدند. به دیگر سخن، مردم شام دو دسته شده بودند؛ مردم اردن و گروهی از دمشق با مروان بیعت کردند و بسیاری دیگر در بیعت آل زبیر بودند. در نبرد مرج راهط، اوضاع به نفع مروانیان پیش رفت و جایگاه وی مستحکم شد.
ضحاک نیز در این پیکار کشته شد و مروان توانست مهمترین مخالف خود در سرزمین شام را از سر راه بردارد. اما مشکل همچنان باقی بود؛ چرا که مردم حجاز، مصر و بسیاری دیگر از مناطق اسلامی همچنان بر بیعت ابن زبیر بوده و از او جانبداری میکردند. مروان بن حکم که توانسته بود شام را یک بار دیگر با خاندان امیه همراه ساخته و مخالفان را سرکوب نماید، به سمت سرزمین نیل لشکر کشی کرد.
مصر در آن هنگام، در فرمانبرداری عبدالله بن زبیر بسر میبرد. نبردهای سخت و بزرگی میان امویان و زبیریان در مصر درگرفت و عده بسیاری از هر دو لشکر به قتل رسیدند؛ تا آنکه این سرزمین آفریقایی نیز به اطاعت امویان درآمد و فرماندار زبیری را از این سرزمین، اخراج کردند. (التنبیه و الأشراف، ص267- 266).
مروان بن حکم در سال 65 هجری، فرزندش عبدالعزیز را بر سرزمین مصر گماشت و خود به دمشق بازگشت؛ چرا که اوضاع در شام همچنان آشفته و نابسامان بوده و هنوز آرامش کامل به آن بازنگشته بود و هر لحظه احتمال شورش مجدد وجود داشت.
در عصر خلافت مروان بن حکم، جریان توابین به رهبری «سُلیمان بن صُرَد خزاعی» از بزرگان سرزمین عراق و از چهرههای سیاسی تشیع، قیامی را در خون خواهی امام آزادگان حضرت حسین بن علی(ع) آغاز کرد و در این قیام، سلیمان به همراه یارانش به سال 65 هجری در منطقه «عین الوردة» به شهادت رسیدند. این واقعه، نخستین قیام هواداران اهل بیت پیامبر(ص) در خونخواهی سالار شهیدان حسین بن علی(ع) محسوب میگردد که در زمان خلافت مروان رقم خورد.
خلافت مروان بن حکم، تنها 9 ماه و 18 روز به طول انجامید و طبق نقل مشهور، توسط یکی از همسرانش و با همدستی و کمک کنیزان، در حالی که در خواب فرو رفته بود، مورد حمله قرار گرفت و در حالی که غافلگیر شده بود، به قتل رسید.
مروان که توانسته بود با سرکوب مخالفان، اوضاع را به نفع دولت بنی امیه تغییر دهد، دو فرزندش عبدالملک و عبدالعزیز را به عنوان جانشینان خود انتخاب کرد؛ پس از مرگ وی، پسر بزرگش عبدالملک بر تخت خلافت تکیه زد. وی از تواناترین و زیرکترین خلفایی است که جهان اسلام به خود دیده و میتوان او را دومین بنیانگذار دولت امویان (پس از معاویه بن ابیسفیان) به شمار آورد. سایر خلفای اموی (به استثنای آخرین خلیفه مروان بن محمد بن مروان بن حکم) نیز از نسل و فرزندان او بودند. (مروج الذهب، ج3 ص97).
عبدالملک بن مروان (دومین خلیفه مروانی)، به کمک درایت، سیاستمداری، شجاعت و هوش سرشاری که از آن برخوردار بود و نیز با بهرهگیری از توان کارگزاران وفادار و خونریزی همچون حجاج بن یوسف ثَقَفی، توانست پایههای خلافت اموی را استوار کرده و مخالفان را نابود و سیطره امویان به جهان اسلام را بازگرداند. (خلافة عبدالملک بن مروان و دوره فی الفتوحات الاسلامیة، ص13).
عبدالملک به پاس خدمات سردار وفادارش حجاج بن یوسف (بهتر است بگوییم به پاس جنایات و مزدوری وی)، حکومت عراق را به او واگذار کرد و از سال 78 تا سال 95 هجری (697 تا 714 میلادی)، وی نماینده خلیفه اموی در سرزمین عراق و ایران بوده و در سرزمین دجله و فرات، زبان دیوانسالاری را از پارسی به عربی تغییر داد و نظم و امنیت نیز در این زمان به سرزمینهای ایران بازگردانده شد. البته حجاج با وجود تلاش گستردهاش برای برپایی نظم، مردی خشن و تندخو بوده که در روزگار حکومتش، انسانهای فراوانی را به کام مرگ فرستاد که این رویه وی، در تاریخ کمنظیر است. (تاریخ ایران پژوهش آکسفورد، ص260).
به هر روی انتقال خلافت از خاندان ابیسفیان به مروان بن حَکَم و فرزندانش با کنارهگیری معاویه دوم از قدرت، حادثهای برجسته و از مهمترین رویدادهای سیاسی نیمه دوم سده اول هجری به شمار میرود. پس از انتقال قدرت از آل ابیسفیان به آل مروان، دیگر نام و ردپای چندانی از دودمان ابیسفیان و فرزندان معاویه در تاریخ مشاهده نمیشود و بنی مروان، عهدهدار خلافت بوده و امور خلافت و مدیریت جامعه در آن روزگار را ساماندهی میکردند.
فهرست منابع:
1- ابن اَعثَم کوفی، الفتوح، بیروت، دار الندوة الجدیدة
2- دریایی، تورج (ویراستار)، تاریخ ایران پژوهش آکسفورد، انتشارات ققنوس 1399
3- صلابی، علی محمد، خلافة عبدالملك بن مروان و دوره فی الفتوحات الاسلامیة، بیروت، المکتبة العصریة 2010
4- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، دار القاموس الحدیث
5- قرمانی، أحمد بن یوسف، أخبار الدول و آثار الأُوَل فی التاریخ، بیروت، انتشارات عالم
6- گودینی، محمد جواد، تحولات سیاسی عصر امامت حضرت سجاد(ع)، قم، انتشارات میراث ماندگار 1399
7- مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه و الأشراف، بغداد، المکتبة العصریة 1938
8- ____،____، مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت، دار المعرفة 1978
انتهای پیام